دهـکــده ادبـیــات پـاســارگــاد
به وبلاگ خودتون خوش آمدید امیدوارم لحظات خوبی را سپری کنید
چه جوری میشه تنها بود! تو که هر لحظه باهامی ¤¤با نبض و تیک تاک ساعت همیشه وِرد لب هامی ¤¤هنوزم رنگ این خونه با نبض عشق تو پیداس ¤¤با ساز خنده ی کوکت توی شهر دلم غوغاس ¤¤شبیه خواب نیلوفر تو مرداب دل آرومی ¤¤بیا بشکن سکوتم رو ز لال پاک بارونی ¤¤تو این سمفونی تقدیر ببین تارم پُر آهنگه ¤¤برقص با ریتم قلب من خیالم با تو هم رنگه ¤¤چه جوری میشه پیدا شد! تا وقتی عشق تو خوابه ¤¤دلم درگیر این سرماس واسه فصل تو بی تابه ¤¤تو بازار شلوغِ درد دل من خیلی آشفته س بگیر این واژه رو از من که از هجران تو خسته س ¤¤هنوزم بی تو این شبهام پُر از تکرارِ لبخنده ¤¤دلم دیوونه میشه باز درو رو غصه می بنده


ارسال توسط نــاهـــــیــد
نگاهت ، نور این خانه ، بیا هم آشیانی کن ؛بیا با بوسه و لبخند ، تو با این دل تبانی کن ¤¤به شمشیــرِ تعابیـرِ قشنگ و پُر تب و تابت ؛ بیا از کلبه ی جانم ، از این پس پاسبانی کن ¤¤بیا فرهاد من باش و تو شیرین کن روانم را ؛تو وامق باش و نامم را چوعَذرا جاودانی کن ¤¤در این یلدای بی پایان، تو شورقصه هایم باش ؛هزارویک شبم باش و ازاین پس هم زبانی کن ¤¤ببین ! موی سپیـد من ، شده تارِ هـزار آواز؛ بیا با شورِ ساز من ، در این لحظه جوانی کن ¤¤به اندوهِ فراق خود ، بزن حــد بر گنـاه من ؛ بیا با سوز و آوازم ، توعشقم را جهانی کن ¤¤اگر نوری نمی پاشی ، سپیــدار روانم را؛ غروب و برگ وبار من به رنگ ارغوانی کن


ارسال توسط نــاهـــــیــد
دل من برگ پاییزه ، که زیر غصه می پوسه ¤¤لب پُر زهر این تقدیر داره زخمامو می بوسه ¤¤نفس از سینه بیرون شد از اون وقتی که غم اومد ¤¤ببین حتی تو این قحطی ، نشونی از تو کم اومد ¤¤لبالب بغض و فریادم میون این سکوت تو ¤¤چرا اسمم نشد یک بار ، کمی ذکر قنوت تو ؟ ¤¤چرا از غصه لبریزی ؟ مگه اون عشق سابق نیست ؟ ¤¤گریزونی از آغوشم دلم واسه تو لایق نیست ؟ ¤¤سبک میشم اگه حتی ، بگی احساسی پیدا نیست ¤¤سکوتو بشکن آهسته ؛ بگو توی دلت جا نیست ¤¤بذار یک شب دل آروم شه ؛نشه قهر تو کابوسش ¤¤اگه باغ دلت واشه ، میام آهسته پابوسش ¤¤نذار مرداب رسوا شم ؛ میون دشت تنهایی ¤¤بیا آغوشتو وا کن؛ تو که آبی دریایی


ارسال توسط نــاهـــــیــد
پای گنبد خیــــــالم ، چند وجب مونده به خورشید ،¤¤ بغض آسمون شکست و بی اَمون نشست و بارید¤¤ آتیش تند یه رعدو زد به جون قاصدک ها¤¤ ناجونمردونه انداخت روی بال شاپرک ها¤¤ بغض آلاله ترک خورد نفس از شماره افتاد¤¤ دل بی پناه گنجیشک لرزید نشست رو باد¤¤ نبض ثانیه ؛ یه سنکوب عقربه به اهتزاره¤¤ بگین اصلا دیگه ابری رو تن زخمی نباره¤¤ خورشیدو بیار از اول واژه ها رو خط خطی کن¤¤ بی خیالِ دل تنها کاغذا رو پاپتی کن¤¤ سرخط ، دوباره از نو پای گنبد خیـــــالم ،¤¤ چند قدم مونده به خورشید غرق خون ، توی زوالم


ارسال توسط نــاهـــــیــد
زن بود ولی مردانه دل داد مردانه دل باخت ... در توحش ثانیه های پر حسرتِ سالیانِ زنده به گوری . . . و نیست شد ؛ لابه لای رج های نخ نمای گلیم زیر پا وقتی عوض میشد ، که اوست یا گلیم ؛ که اینگونه به باد ضربه های چماق گرفته میشد از دستان اویی که روزی \" عشـــق \" خوانده میشد \" نفس \" .... اما ، در اتاق نمور و مِه گرفته ی دود سیگار و تریاک ؛ دیگر نفسی باقی نیست .... دیگر از اعجاز عشق ؛ خبری نیست ....


ارسال توسط نــاهـــــیــد
کمی انصاف و لَختی عشــق ، برای خویش پیدا کن♥♥ کمی درد و غم و هجران ، تو از چشمت هویدا کن♥♥ سرود مرگ می خواند ، نفس های غریب عشق♥♥ در این سمفونی تقدیر ، صدایت را دمی جا کن♥♥ برای خواب نیلوفــــــر ، بخوان لالایی مرداب♥♥ به گلبرگ ترک خورده ، در این سرما، کمی \"ها\" کن♥♥ بخوان با تار پُر شورِ صبا ، ای بیـــدک مجنون !♥♥ سکوت چشمه ساران را ، به پاس عشق ، افشا کن♥♥ قلم می لغزد و هرشب ، به خود میخواند این دل را♥♥ بیا با واژه و لبخنــد ، تو درد عشــق ، حاشا کن♥♥ برای رد شدن ، رفتن، همیشه وقت بسیار است♥♥ بمان در لحظه ی رویش ، کمی امروز و فردا کن♥♥ نه راه و هر چه بیراهه ، برایت تا به مقصد نیست♥♥ دل و آن دیده ی شهلا ، به نور عشــق ، بینا کن


ارسال توسط نــاهـــــیــد
آخرین مطالب

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 155 صفحه بعد